Sunday, July 31, 2011

فرافکنی

نوع مدیریت مدیران دولتههای نهم و دهم مرا به یاد تعدادی از بالاسریهای شبکه های نتورک مارکتینگ می اندازد. در این شبکه ها هر از گاهی کسی اصطلاحا شاکی میشد و تقاضای وجه پرداختی اش را می کرد و تهدید به شکایت به مراجع قضایی می نمود. بالاسریهای این افراد اغلب پس از ورانداز کردن شرایط ساده ترین راه حل را برای مدیریت این بحران انتخاب می کردند. آنها هم شاکی می شدند و قضیه را به بالاتر از خود پاس می دادند و همراه فرد شاکی به تهدید بالاتر از خود می پرداختند. فرد شاکی هم راضی میشد و تنها متشاکی را تغییر میداد
اما شباهت مدیران این دولتها با این بالاسریها چیست؟ این شیوه را که در خیل عظیمی از مدیران رده های بالا و پایین کشور ساری است اینگونه میتوان نامید
پاس ددادن مشکلات به فرد یا گروه دیگر-
خود را مثل مردم شاکی و ناراحت نشان دادن-
قول همراهی به مردم در برابر مشکلات-
با ادبیات مردم صحبت کردن-
هندوانه زیر بغل "ملت ایران" گذاشتن-
...
نمونه ها از این دست فراوانند. واضحترین آنها شخص رییس دولت است. دولتی که همه ارکان حاکمیت لااقل تا چند ماه پیش با آن همراه بوده اند , هر گاه توانسته مشکلات را به باندهای مافیایی نسبت داده که نمی گذارند ملت ایران به سوی رشد و ترقی و ... برود. دلیل همه نابسامانیها یا دولتهای قبلی اند, یا استکبار جهانی, یا دشمن, یا باندهای مخفی, یا آقازاده ها و ... . انگار نه انگار که مسوولیت و قدرت دو روی یک سکه اند و نمی توان فقط مسوول اتفاقات مثبت بود. همان شیوه بالاسریهایی که از زیر مجموعه خود سود برده بودند اما مسوولش را بالاسریها می خواندند
نمونه اخیر چنین روندی پس از انتشار فیلمهایی از تنبیه بدنی دانش آموزان توسط معلمانشان رخ داد. وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این سوالات از معلمان زحمتکش تشکر و قدردانی کرد و گفت اینها نقشه استکبار است که فیلمی ساخته تا معلمان زحمتکش ما را خراب کند و ... باور کنید بسیارند معلمانی که با خواندن این جملات رگ غیرت صنفی شان گل می کند و خیال می کنند واقعا نشان دادن تنبیه یک دانش آموز توهین به همه معلمهاست
این شیوه عوامفریبانه امروز به شیوه ای متداول برای همه مدیران تبدیل شده و هر گاه رسانه ها خبری از فساد یا خلاف در وزارتخانه ای منتشر می کنند , برعکس همه جای دنیا که مسوول مربوطه استعفا یا عذر خواهی می کند, اینجا آقایان خود را شاکی تر از مردم نشان می دهند و از همه جلوتر می افتند و خودشان دستگاه زیر نظر خود را محکوم می کنند و تا آبها از آسیاب افتاد , آن اقدام را به گردن توطئه گران و دشمنان و صهیونیستها و ... می اندازند.
جامعه پر غلط امروز مه نتیجه همین برخوردهای غیر مسوولانه است و درمان آن هم فقط رسانه و جریان آزاد اطلاعات. حاکمیت هم خوب میداند کجا را باید ببندد

Saturday, July 16, 2011

دائی جان توده ای

کتابی قدیمی رو باز می کنه و به من نشون میده: اسم پدر بزرگش به عنوان یه فئودال هوادار روسیه تو کتاب گیلان در دوران مشروطیت نوشته ابراهیم فخرایی اومده. از همینجا شروع به صحبت می کنه و من هم بدون دخالت سعی میکنم فقط گوش کنم

از چند روز پیش دارم فکر می کنم که چه سوالاتی بپرسم, بیشتر کدوم دوره ها رو مرور کنم؟ از خاطرات شخصیش تو دبیرستان و شهر کوچکش بپرسم یا نگاه کلیش رو به عنوان یه فعال سیاسی تو دوره های مختلف تاریخی. اما امروز میبینم اصلا نیازی نیست من بپرسم. بعد از 5 ساعت صحبت تازه رسیدیم به سال 42! ترکیبی شده از خاطرات جزئی شخصی و تحلیلهای سیاسی

دایی پدرم توده ای بوده. متولد 1311. فعال سیاسی از دوران دبیرستان و شاهد وقایعی مثل روزهای بعد از شهریور 20, کودتای 28 مرداد و انقلاب اسلامی و ...میدونستن که قبل از انقلاب 6 ماهی زندان بوده و حالا میدونم که بعد از انقلاب هم همینطور. چیزی که حیرت آوره حافظه این پیرمرده, پزشکی که تا دلت بخواد شعرهای روزنامه های اون روزهای حزب رو حفظه. وسط خاطرات برام شعر می خونه. جزئیاتی از خاطرات رو به یاد داره که آدم واقعا میمونه. حتی یادشه که 5 روز بعد از کودتا که میخواسته مخفیانه بره خونه تو خونه فلانی از دست دختر خونه چند لیوان آب خنک نوشیده و دختره خوشگل هم بوده. گاهی به اشتباهات حزب توده هم اشاراتی می کنه و البته تاکید می کنه که همه اشتباه می کنن

من اصلا نفهمیدم این 5 ساعت چه جوری گذشت و تازه هنوز به نصف سوالات هم نرسیدم. باهاش قرار میذارم برای دفعه بعد که میام تهران. سخن آخرش اینه که من هنوز هم یه سوسیالیستم. تو هر کشوری حتی تو اروپای غربی هم احزاب سوسیالیست که رای میارن خوشحال میشم. ازش میپرسم که پس چرا نتیجه کار سوسیالیستها تو دنیا اینجوریه؟ از شوروی و چین تا کوبا و کره شمالی. میگه آدمها ایراد دارن ولی خود سوسیالیسم جواب میده

اینقدر پیرمرد دوست داشتنیه که اصلا نمیتونم باهاش مخالفت کنم. لبخند میزنم و خداحافظی می کنم

Friday, July 1, 2011

بنی صدر, بازرگان, خاتمی

فرض کنید شما در حاکمیت جمهوری اسلامی بصورت مشروع ( انتخابات یا قانونی به هر شکلی) به قدرت دست یافته اید. طبعا گروههای اقتدارگرا و محفلهای پیچیده پشت پرده شروع به سنگ اندازی کرده و تلاش می کنند شما را ناامید کنند و با ایجاد فضای رسانه ای , محفلهای اطلاعاتی, بحرانهای اجنماعی و ... یا قدرت شما را محدود و یا بطور کلی ساقط کنند. شما چه گزینه هایی پیش رو دارید؟
یک راه اینست که تا آخر ایستادگی کنید, شما مشروعیت خود را از رای مردم یا از قانون میدانید , پس اعتقاد دارید کوتاه آمدن شما نه از حق خود که از حق مردم است. پس تا پایان می ایستید و کوتاه نمی آیید. اولین رییس جمهور ایران ابوالحسن بنی صدر این گزینه را آزمود. او خائن لقب گرفت و از ایران فرار کرد. در حالیکه هیچ خیانت خاصی به ایران نکرده بود و پس از آن هم نکرد
گزینه دوم اینست که شما خطوط قرمزی را برای خود تعریف کنید که در صورتی که حاکمیت به خطوط قرمز شما وارد شود یا شرایطی فراهم کند که شما عملا نتوانید برنامه هایتان را عملی کنید , استعفا کنید. با این کار از یک سو می خواهید تعریف درستی از جایگاه خود ارائه کنید و از سوی دیگر جامعه را آگاه کنید. این گزینه را مهندس مهدی بازرگان اولین نخست وزیر ایران پس از انقلاب آزمود و نتیجه اش این بود که که هنوز دوستانش در حال رفت و آمد به زندان اند و اجازه تششیع جنازه هم ندارند , در حالیکه هیچ حرکتی برای بازپس گیری قدرت یا تهدید آن انجام نداده اند
گزینه سوم اما مماشات و چانه زنی با قدرت است. شما سیاست را وادی کوتاه آمدن و امتیاز گرفتن و امتیاز دادن تعریف می کنید و می گویید به هر حال اگر شما به روند دموکراتیک پایبند باشید و در مقابل حریف تمامیت خواه از خود گشاده دستی در قدرت نشان دهید, می توانید این فضا را در جامعه نهادینه کنید. در نتیجه به قول خود کوتاه نمی آیید و تا پایان دوره خود سیاست ورزی کرده و به شکلی دموکراتیک جایگاه خود را تحویل می دهید. سید محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران این گزینه را آزمود و امروز از سران فتنه است
به نظر شما چه گزینه ای وجود داشت اگر میر حسین موسوی رییس جمهوری ایران میشد؟