Thursday, December 30, 2010

شرم

این روزها یه نگاهی به صدا و سیما انداختین
شرم میدونین چیه
پر رویی می دونین یعنی چی
بی حیا میدونین به کی میگن
سنگ پا چیه
پا روی خون گذاشتن چه جوریه
با گوسفندان چه جوری میشه صحبت کرد
دروغ چقدر باید بزرگ باشه
آدم پول میگیره که چی رو بفروشه
انسان با گرگ فرقش چیه
اصولا حماسه یعنی چی
ساندیس ترشه یا شیرین
...
فقط می خوام ببینم این برنامه ریزیها برای کدوم اقدام عملیه؟ یعنی وقتشه آقایان

Sunday, December 19, 2010

یارانه ها

اول وقت صبح امروز
آقا ما تا حالا مفت می خوردیم دیگه. حق دارن دیگه. راست میگه رییس جمهور -
چیه قضیه آقا-
این یارانه سوخت رو میگم. من خودم مکه بودم. اونجا هم بنزین لیتری 1500 تومنه دیگه-
قیمت درست. ولی درآمد سرانه مردم اونجا چقدره-
اونا رو نمیدونم-
درآمد متوسط یه کارگر عرب چنده-
اتفاقا از یه کارگر فیلیپینی پرسیدم درآمدشون خیلی هم نبود-
فیلیپینی نه قربان. عربستانی. سرمایه ملی مال مردم همون کشوره. اصلا شما کارگر عربشتانی دیدی-
نه. ولی بنزین همین قیمته!..-
******
ظهر امروز
آقایی در حال داد و بیداد وارد شد
چی شده آقا-
رفتم فرمانداری هر چی دهنم رسید گفتم. اعتراض نامه هم نوشتم-
بابت این یارانه ها-
بله آقا. این ... چی میگه اصلا. هیچی همیدونه انگار. من یه وانت گاز سوز دارم. ماهی 15 هزار تومن پول گاز میدادم. امروز رفتم گاز زدم حساب کردم ماهی باید 125 هزار تومن پول گاز بدم. با چهار تا بچه ماهی 160 تومن به من یارانه میدن. پس من پول گاز و آب و برق و نون و بقیه رو چی کار کنم. قیمتها بره بالا چیکار کنم
...

Wednesday, December 15, 2010

قتلهای زنجیره ای

روزهایی بود که نویسنده ای ناگهان غیب و جسدش چند روز بعد در بیابانی جایی پیدا میشد. زمستانی بود برای خود تا این که دولت محمد خاتمی به قول خودش آنرا افشا و عامل اصلیش را خود کشاند! حال در سالروز قتلهای زنجیره ای آن دستاوردهای بالای دولت خاتمی عزیز را شاهدیم که عاملان قتلها کجایند, آمرین کجایند, وکیل خانواده های کشتگان چه شد, سالگرد کشته شدگان چگونه برگزار میشود, خود حضرات خاتمی جماعت چه شدند و ما مانده ایم و دستاوردهای بی مانند ایشان
راستی خاتمی به نوری زاد نوشته اعتصاب خود را بشکن. تاکید هم کرده با این برخوردها موافق نیست
ولمون کن آقا

Monday, December 6, 2010

فساد

نمایندگی ایران خودرو:
برای رگلاژ در ماشین در دوره گارانتی به نمایندگی ایران خودرو رفتم. تعمیر کار محترم میگه:
اگه می خوای حسابی درستش کنم میشه 15 هزار تومان-
آقا گارانتی دارما-
با گارانتی درست درست نمیشه ها. میل خودته-
پس این برگه گارانتی برای چیه-
بذار در کوزه-
*********
: پلیس راه
بعد از اینکه منو به دلیل سرعت بالا متوقف کرد
جناب سروان سرعتم بالا نبودا. مگه اینجا 110 نیست-
شما بیشتر بودی. 113-
آقا 3 کیلومتر رو که اصلا ماشین من نشون نمیده-
پلیس محترم در حالی که با خودکارش بازی می کند, بدون اینکه چیزی بنویسد
آقا شما داری میری تفریح. ما باید اینجا تو سرما وایسیم, ما هم زن و بچه داریم بالاخره-
...
**********
بیمارستان دولتی
بیمار ما بیمه تکمیلی دارد و همه هزینه ها برای او در این بیمارستان رایگان است
: منشی پزشک
یک و نیم میلیون به حساب دکتر واریز کنید. هفته آینده وقت عمل شماست-
ببخشید این پول بابت چیه-
هزینه مطب-
این هزینه مطب یعنی چی خانم -
آقا چرا بحث می کنی؟ از خود دکتر میپرسیدی دیگه...
**********
نصاب هود اشپزخانه
روی جعبه بزرگ نوشته شده با حمل و نصب رایگان
آقا ممنون-
قابل نداشت. میشه 15 تومن-
ببخشید. مگه رایگان نیست -
راه اندازی میشه 15 تومن -
منظورتون وصل کردن به برقه -
سرت درد می کنه ها آقا. پولو بده بریم -
...
*********
اینها فقط نمونه های کوچک و دم دستی از اتفاقات روزمره اییه که برای خود من یا در حضور من اتفاق افتاده. تازه سر و کار من به خیلی از ادارات و سازمانها از دادگستری بگیر تا هزار جا دیگه نیافتاده. این مسائل هم فقط روزمره گیهای کوچکه و برای هر آدم معمولی هر روز اتفاق میافته. من نمی دونم کشوری با این همه فساد اداری و مالی و فرهنگی و غیره چقدر میتونه دوام بیاره. نگرانم نکنه با این منطق که بی نظمی خودش یه نظمه سالها مجبور به تحمل این شرایط باشیم. امیدوارم این اتفاق نیافته. هر از گاهی این ابیات میاد تو ذهنم
یاد دارم روزگار پیش را
مردم نزدیک دور اندیش را
هر که بامش بیش سر در پیش داشت
یک گلیم کهنه ده درویش داشت
شیوه همسایگی در پیش بود
نوش در کام همه بی نیش بود
...

Saturday, December 4, 2010

جهان سوم

من خدایی غربزده نیستم. ولی این خیلی نامردیه که از زمانی که غرب شروع کرد به تخت گاز جلو رفتن ما جهان سومیها فقط شدیم مصرف کننده هنرهای اونها و تازه هر چی هم که میاریم به قول خودمون می خوایم شرقیش کنیم یا وطنیش کنیم! اونوقت چی میشه؟ به گند می کشیم میره!! مخصوصا از زمانی که سیاست غرب کم کم به جای استعمار کشورها به شکل امروزی تبدیل شد که شما میتونی عضوی از جامعه جهانی باشی و هم شما حالشو ببری هم دنیا, تو این شرایط دیگه واقعا میشه خیلی چیزارو به گند نکشید! یعنی جدا نیازی نیست واقعا. حالا این وسط واسه من قصه نگین که شکل استعمار عوض شده ...منظور من چیز دیگه است. به نظر من شروع کننده همه این به گند کشیدن پیشوای توتالیترهای جهان یعنی شوروی سابق و کشورهای اقماریشه که بعد از فروپاشی کمونیسم با همون شکل تفکر و روحیه کمونیستی اومدن مثلا شبیه غرب بشن. نتیجه اش چی میشه؟ به گند کشیدن هر دو!
مهمترین نمونه این مسئله خود دموکراسی و نمادش انتخاباته. به انتخابات همه این کشورها یه نگاهی بندازین. فوری اومدن گفتن ما هم مثل غرب میایم دموکراسی راه میندازیم . اما به شکل خودمون. یعنی همه مون تقلب می کنیم! حالا تو اون کشورها با مخمل و این مسائل یه اتفاقاتی افتاد , اما یه مدلی شد برای همه کشورهای جهان سوم. حالا هر دیکتاتور یا پوپولیستی با کمال میل میاد میگه من حاضرم به رای مردم تمکین کنم. اونوقت میاد مثل چاوز بعز از انتخاب شدن یه قانونی میذاره که من همیشه هم میتونم انتخاب بشم . هزار دورههم میتونم. بعدش دوزار پول میده به ملت شاسکول و خلاص! قصه تقلب هم که دیگه خنده دار شده. از ایران و افغانستان بگیر تا برمه و جدیدا هم ساحل عاج. غربهم قربونش برم محکوم می کنه. به نظر من باید یه قانونی بذارن که مثلا برای انجام انتخابات هم کشور برای از یه مرجع بین المللی مجوز بگیره. وگر نه اعلام کنن حکومت ما همیشگیه یا مادام العمر یا ولایی یا هر چی دیگه است و همه رو خلاص کنن

Sunday, October 31, 2010

پیر مرد

من که کلا اعصاب درست و حسابی ندارم. نشستم کارمو می کنم که پیرمرد روستایی وارد میشود و بمباران دیوانه کننده خود را شروع میکند:
من کیف می کنم از حرفهای این رییس جمهور. چقدر قشنگ حرف میزنه
هر کی پشت سر این رییس جمهور غیبت کنه مشکل داره
بیچاره ببین با این همه تحریم داره مملکتو به این خوبی اداره می کنه
اون کروبی ... که سیصد میلیون تومنو خورده بود معلوم نبود تو بنیاد شهید چی کار کرده
مشکل دنیا با ما اسلامه
فقط ما تو دنیا اسلام خوب داریم
عربها که کثافتن. حرفشون رو هم نزن
مسیحیا که از قدیم با اسلام مشکل دارن
یهودیا که دیگه گفتن نداره
همه دنیا می خوان ما شکست بخوریم که اسلام شکست بخوره
اگه حرفی درباره رییس جمهور هست باید به خودش بگن که جواب بده
هر کی تو زندانه خوب حتما حقشه دیگه
...
اگه فکر کردین من به دلیل محافظه کاری یا بی تاثیر بودن چیزی بهش نگفتم اشتباه فکر کردین. ولی اون بود که موفق شد اول صبح روز من رو با حرص ممزوج کنه

امیر احمدی

در چند شماره شهروند امروز چندین مصاحبه و مطلب درباره هوشنگ امیر احمدی خوانده بودم. شهروند او را به عنوان کسی که دوست دارد روابط ایران و امریکا را بهبود ببخشد معرفی می کرد, اما من هر چه بیشتر مصاحبه ها و دیدگاههایش را خواندم بیشتر از او خوشم نیامد. در واقع اصلا نمی فهمیدم چه کسی گفته اصلا این آقا آدم مهمی است؟ نهایتا چون هیچ جذابیتی برایم نداشت دیگر درباره اش چیزی نخواندم.
امیر احمدی میهمان این هفته برنامه پارازیت صدای امریکا بود. مجری برنامه در ده دقیقه بلایی بر سرش آورد که فکر نکنم سر هیچ مهمان دیگری آورده باشد. از او درباره لابیهای جمهوری اسلامی در امریکا پرسید و اینکه خودش از آنها نیست؟! درباره سوئ استفاده از رنگ سبز که پاسخ هوشنگ خان ماجرا را بدتر کرد: من هم پرچم ایران در کراواتم دارم و هم رنگ سبز در لباسم.
خلاصه اینکه این چند دقیقه کاملا شخصیت این دلال محترم را معرفی کرد. من شخصا از پارازیت متشکرم.

Tuesday, October 12, 2010

قاجاریه و مکانیکی

امروز رفته بودم مکانیکی, آقای مکانیک در حال کار داشت غر میزد که مملکت ما چرا اینجوریه و از ایران خودرو شروع کرد تا رسید به این جا که ما مدیر نداریم و مدیریت یه علمه و برای مدیر بودن باید تحصیلات مدیریتی داشت و ... من هم که فرصت رو برای کار فرهنگی مناسب دیدم گفتم:
چه انتظاری داری آقا؟! تو این مملکت مگه وزیرش مدرک داره که مدیرش داشته باشه. مگه نشنیده بودی وزیر کشور مدرکش تقلبی بود؟
نه آقا نشنیدم. کیو میگی؟
دکتر کردان دیگه. بعدش فهمیدن آقا فوق دیپلم بوده!
عجب..
تازه رییس جمهور هم گفت مدرک یه کاغذ پاره است. ارزش نداره
همینه که ما اینجایم دیگه . آقا تو این چند دوره آخر کشور ما کدوم دوره از همه بهتر بود؟ اصلا دوره خوب داشتیم؟
بله, دوره دکتر مصدق. نخست وزیر که بود مملکت رو بدون نفت هم می چرخوند.
چی شد؟ استعفا داد؟
نه قربون کودتا کردن. مثل الان
بدترین دوره کدوم بود؟
والله بد که کم نداشتیم. ولی به نظر من قاجار فاجعه بود. حداقل این که نصف کشور رو به باد دادن. مخصوصا به روسها.
عجب. دست شما درد نکنه.
*******************
همون شب بی بی سی گزارشی پخش کرد درباره نمایشگاهی از آثار هنری دوره قاجار تو لندن که به همت عده ای از نوادگان ایل قاجار برپا شده بود. کسری ناجی گزارشگر بی بی سی با مهمترین نواده زنده این نسل که میشه نوه کوچک محمد علی شاه صحبت کرد و پرسید: تعداد زیادی از مردم ایران تصویر خوبی از قاجاریه ندارند و فکر می کنند قاجاریه بخش زیادی از مملکت ما رو به باد دادند؟
پاسخ شاهزاده این بود: خوب اونها چیزی درباره تاریخ نمی دانند. قاجاریه در واقع ایران را نجات داد. آغا محمد خان جلوی فروپاشی کشور رو با تاسیس سلسله قاجاریه گرفت!؟
من در واقع پاسخ دندان شکنی گرفتم!!؟

Sunday, September 26, 2010

اوباما و رضوی فقیه

پس از مصاحبه اوباما با بی بی سی فارسی , این شبکه با سه کارشناس درباره این صحبتها گفتگو کرد که دو نفر از آنها , صادق صبا و داریوش کریمی , از طرف بی بی سی و سومی سعید رضوی فقیه از ایران بودند. طبعا دو کارشناس بی بی سی سخنان اوباما را بیشتر تفسیر کردند و سخنان او را در راستای اهدافش منطقی دانستند. از جمله این که او می خواسته تکرار کند که حساب مردم ایران را از دولت جدا می داند, تحریمها را برای فشار به دولت انجام می دهد و مردم هم باید آنرا ناشی از عملکرد دولت خود بدانند و ...اما سخنان متفاوت سعید رضوی فقیه از یک طرف مجری برنامه را به تعجب واداشت و از سوی دیگر مرا به وجد! چرا که فضای صحبتها را به حس واقعی مردم ایران نزدیکتر کرد. رضوی فقیه در پاسخ به این سوال که سخنان اوباما را چطور دیدید؟ گفت: خوب نبود! متاسفانه نه مخالفان داخلی و نه مخالفان خارجی احمدی نژاد هنوز روش مناظره یا مقابله با او را یاد نگرفته اند. هنوز نمی دانند که او با مطرح کردن موضوعاتی که دلیل برای اثبات هر دو وجه آن هست یا مسائلی که چالشی اند اما موضوع اصلی نیستند حریف را به واکنش وامی دارد و عملا انرژی حریف را صرف واکنش به اقدامات و گفته های غیر متعارف خود می کند و او را از اصل موضوع باز می دارد و این بحران آفرینیهای او کاملا هوشمندانه است. رضوی فقیه درباره تحریمهای امریکا هم نظری مخالف اوباما ارائه کرد و گفت: تحریمها نظر مردم ایران را درباره امریکا منفی تر می کند و حکومت ایران را در موضع مظلوم قرار می دهد و راهی برای توجیه مشکلات باز می کند. به طور کلی از نظر رضوی فقیه این مصاحبه اوباما یک واکنش عصبی از سوی امریکا به حرکت هوشمندانه احمدی نژاد تلقی شد و از نظر او روش درست این بود که مانند نامه های او به سران جهان پاسخی به گفته های او داده نشده و بدین صورت مشروعیتی هم به او داده نشود. بارها دیده ایم که یک اتفاق سیاسی در نظر ایرانیان و رسانه های خارج ایران تکان دهنده و تاثیر گذار قلمداد شده در حالیکه هیچ تاثیری بر فضای سیاسی ایران نگذاشته است و بر عکس, اتفاقی که برای ما در ایران تاثیر گذار است در نگاه آنها اهمیت چندانی ندارد. مثالهای زیادی برای این اتفاقات در سی ساله پس از انقلاب وجود دارد و مخصوصا پس از انتخابات بیشتر هم شده است. به نظر من هم ایرانیان خارج از کشور و هم دولتهایی که می خواهند تغییراتی در حکومت یا وضع مردم ایران ایجاد کنند , باید برای دیدن تاثیر اقدامات خود بیش از هر چیز از فعالین سیاسی یا کارشناسان داخل کشور نظر بخواهند تا هم اقدامات درست تری انجام دهند و هم از هر اقدام مردم ایران شگفت زده نشوند.مسئله دیگری که رضوی فقیه به درستی به آن اشاره کرد اقدامات واکنشی در برابر احمدی نژاد است. این مسئله در جناح همفکر احمدی نژاد یک تاکتیک است, اگر دوره ریاست جمهوری خاتمی را به یاد بیاوریم این تاکتیک را به وفور میبینیم. به گفته خود خاتمی برای دولت او هر نه روز یک بحران آفریدند و عملا وقت و انرژی دولت خاتمی صرف جمع و جور کردن این بحرانها می شد. مثلا یکی از شیوه های تکراری در این حکومت یافتن موضوعاتی است که به قول خودشان توهین به مقدسات تلقی می شود , از مقاله ای در یک نشریه دانشجویی گرفته تا پاره کرده عکس امام و کاریکاتور امام و کاریکاتور پیامبر و آتش زدن قرآن و ... . سپس رسانه ها از جیب بیت المال شروع به شلوغ کردن قضیه می کنند و فضایی ایجاد می کنند که یا مثل خاتمی هر روزش صرف همراهی با این محکوم کردنهای حاشیه ای بشود و یا در غیر این صورت شما را به ضدیت با امام و قرآن و اسلام متهم می کنند. حال این شیوه آزموده شده را به را به ورطه بین المللی کشانده اند و می خواهند حریف را به مسائل حاشیه ای بی مرتبط مشغول کنند, موضوعاتی مثل یازده سپتامبر و هولوکاست که اصلا ارتباطی به رابطه ایران و امریکا ندارند. بهترین روش مقابله با این جنجال سازی ها همان است که رضوی فقیه گفت: بی توجها به این شلوغ کاریها و مشروعیت ندادن به سخنان این چنینی.

Wednesday, August 4, 2010

ادب مرد به ز دولت اوست

محمد قوچانی به سبک و سیاق پس از انتخابات یا به عبارت بهتر پس از آزادی ناگهانی اش از زندان دست به قلم شده و مطلبی با عنوان " هنر مرد به ز دولت اوست " در شماره 4 مهر نامه نوشته که مانند بقیه مقالاتش در طول این مدت احتمالا سیل نقدهای وارده بر آن بزودی نوشته می شود و محل بحثهای متفاوتی خواهد شد .
برای من و امثال من خواندن آن نقدها بسی لذت بخش تراز خود مقالات است, چرا که با خواندن مطالب پر از استدلالات بی ربط و منطق های عجیب و غریب و ربط دادنهای بی بدیل در تاریخ دچار نوعی سردرگمی و بهت در موضوع مورد بحث می شویم. نه خودمان اشراف کاملی به بحثهای گفته شده داریم که از این بهت بیرون آییم و نه توانایی مقابله با ادبیات و قلم محمد قوچانی را در خود میبینیم. اما هر چه پیشتر می رویم به نظر منطق قوچانی خودش را هم دچار سر در گمی می کند و برای فرار, از همان روشی استفاده می کند که حکومت جمهوری اسلامی. چند نکته درباره بخشهایی از این مقاله توجه مرا به خود جلب کرد و وادارم کرد پس از مدتی مطلبی در وبلاگ بنویسم.
در آغاز مقاله محمد قوچانی گفته می خواهد از منظر علم سیاست وقایع انتخابات و پس از آن را بررسی کند, منظری که تا به حال مغفول مانده است و تاکید کرده " حتی به میزان رای این دو جناح هم کاری نداریم و در دام این بحث که کدام جناح درباره رای خود چه ادعایی دارد هم نمی افتیم." به نظر من منشا تحلیلهای این چنینی همین پیش فرض است. در مقالات قبلی قوچانی هم ( البته پس از آزادی ) همواره سعی شده به موضوع انتخابات بدون بررسی خود انتخابات نگاه شود و مورد تحلیل قرار گیرد و آنگاه از سران جنبش سبز انتقاد شود و راه حلهای جایگزین به آنها پیشنهاد شود. در صورتی که بدون پاسخ به این سوال که " آیا در انتخابات تقلب شده یا نه؟" همه نسخه های پیشنهادی بی معناست. در ادامه نویسنده کاملا تحلیل پیش از انتخابت حامیان احمدی نژاد را به عنوان حقیقتی روشن ذکر می کند, آنجا که می گوید " انتخابات با شعار تغییر شکل گرفت...کارگزاران این تغییر همان کسانی بودند که از سال 1360 دولت را در اختیار داشتند و دولت اخیر را نافی بدنه بوروکراتیک 24 سال قبل از خود می دانستند."
می توان به کاندیدانوری موسوی بعد از سکوت بیست ساله دو نوع نگاه داشت: نگاه اول که در گفته های موسوی دیده می شود این است که ( نقل به مضمون): " من یه انقلابی هستم, شما چطور میگی ساکت باش؟ این آقا مملکت رو کرده پر از دروغ, پر از نفاق, پر از فریب...", یعنی به طور کلی روند مدیریت کشور را در مسائل مختلف اقتصادی, فرهنگی, اجتماعی و سیاسی بحران زا, نامطمئن و بدون کارشناسی و خطرناک دیده و برای جلوگیری از سقوط کشور و نظامی که دلبسته آن است وارد صحنه شده است. در نگاه دیگر می توان این طور نگریست که " من در برابر یک نفر نیستم, من مقابل سه کاندیدا هستم که به مدیریت آقای هاشمی و با صحنه گردانی آقایان خاتمی و موسوی...". یعنی محمود احمدی نژاد در برابر 24 سال قبل از خود. نظر محمد قوچانی به کدام تحلیل نزدیکتر است؟
در ادامه مقاله روند حرکت موسوی را از یک اصلاح طلب اصولگرا و نخست وزیر امام و "رهبری"! به سمت یک منتقد نظام تشریح کرده گفته موسوی هر چه منتقد تر شد بیشتر مورد توجه قرار گرفت و همین موضوع او را به این سمت سوق داد و البته غلبه مجاهدین انقلاب و مشارکت بر حلقه اول یاران موسوی, نزدیکی بی قید و شرط به هاشمی رفسنجانی و واکنش محمود احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونی هم در این مهم تاثیر گذار بود. نتیجه ای که قوچانی از این بحث گرفته جالب است:
"در مقام ناظر باید گفت احمدی نژاد بر بستر اقدامات خود در دولت نهم و تلاش برای نمایندگی طبقه محروم از طریق عرضه مستقیم ثروت که طبعا حضوری مستمر در صدا و سیما داشت و نیز طرحهای اقتصادی خود و استفاده حرفه ای از فرصت مناظره توانست بر بستری که موسوی ناگزیر در آن قرار گرفته بود نماینده هاشمی و خاتمی و همه کارگزاران شده بود , همه قدرتمندان را حریف خود نشان دهد و نه فقط رای اصولگرایان که رای برخی معترضان سنتی حاکمیت را هم بدست آورد. بدین ترتیب محمود احمدی نژاد در مقام یک پیروز از مناظره های تلویزیونی خارج شد."
کلید طلایی این منطق همان سوال ابتدایی ماست: تقلب در انتخابات, آری یا نه؟این نوع تحلیل البته تکراری است, اما در کیهان و ایران و وطن امروزو ...البته آنها صریحترند و می گویند که به همین دلایل مردم به کسی رای دادند که مقابل قدرتمندان ایستاد و در نهایت او پیروز مناظره ها در نتیجه پیروز انتخابت شد. اگر احمدی نژاد را پیروز مناظره ها بخوانیم قطعا او را پیروز انتخابات نیز خوانده ایم. چرا که اصولا پیش از مناظره ها موج سبز بدان صورت خود را نشان نداده بود و و همانطور که خود قوچانی گفته با منتقدتر و صریح تر شدن موسوی و البته هتاکی احمدی نژاد , تازه اقبال به موسوی اوج گرفت. قوچانی از یک سو می گوید موسوی با منتقد تر شدن محبوب تر شد که بر اساس همان علم سیاستی که قوچانی می گوید پس مسیر درستی را رفته, و از سوی دیگر احمدی نژاد را پیروز مناظره ها می خواند. در ادامه مقاله با اشاره به جمله مشهور موسوی در مناظره که " ادب مرد به ز دولت اوست" هنر سیاستمدار را کسب قدرت می خواند. باز هم سوال قبلی پابرجاست, اگر در انتخابات تقلب شده که موسوی این هنر را داشته و قدرت را کسب کرده و اگر هم تقلب نشده پس مشکل پیش فرض است, چرا که قوچانی چگونه می خواهد به قول خود از اردوی اصلاح طلبانی که می گویند تقلب شده تحلیل این چنینی دهد با این پیش فرض که تقلب نشده!
شاهکار مطلب اینجاست که قوچانی می گوید موسوی باید از سالها پیش از انتخابت حزب تشکیل می داد تا از شکل گیری بحران نامزدی در اصلاح طلبان جلوگیری کند و بتواند از نیروی حزبیش برای انتخابات استفاده کند و چون این کار را نکرد "آشفتگی در صف حامیان موسوی از سید رضا اکرمی تا محسن مخملباف اتفاق افتاد"
این گفته ها مرا به یاد مقاله سعید حجاریان در شب پیش از انتخابات در روزنامه کلمه سبز می اندازد. حجاریان در آخرین شماره کلمه سبز پیش از انتخابت نوشته بود که ما در دوران پس از انقلاب متاسفانه روند طبیعی را طی نکرده ایم و امروز به مقابله بربریت و مدنیت رسیده ایم , در حالیکه باید پیش از مقابله چپ و راست این مرحله را پشت سر می گذاشتیم. دلیل اقبال گسترده به موسوی , دلیل حضور موسوی در انتخابت , دلیل رای دادن حدود 8 تا 10 میلیون نفر اضافی پس از سالها در انتخابات جمهوری اسلامی همه و همه در زشتی شیوه های طرف مقابل بود که بیش از همه در مناظره های تلویزیونی خود را نشان داد, همانجا که قوچانی احمدی نژاد را پیروز آن می داند. شیوه ناپسند وی در تخریب و تهمت و دروغ , همه مرددها را برای رای دادن به موسوی و در کارایی یا صداقت موسوی تردید داشتند مطمئن ساخت, نه از حب علی که از بغض معاویه.
و اما بحث بی بدیل تاسیس حزب و روزنامه توسط موسوی! نمی دانم قوچانی در چه حال و هوایی از موسوی چنین انتظاری دارد در حالیکه خود سرنوشت حزب اعتماد ملی را در مقاله اش آورده است, حزبی که بر خلاف گفته قوچانی رها نشد, بلکه مورد هجوم قرار گرفت. قوچانی این کشور را با امریکا قیاس می کند و می گوید جمهوری خواهان و دموکراتها به اصل نظام سرمایه داری کاری ندارند و با یکدیگر در انتخابات مبارزه می کنند! آقای قوچانی, در ایران از روز برگزاری انتخابات حمله به ستادهای موسوی آغاز شد, از صبح 23 خرداد دستگیریها شروع شد, ظهر 22 خرداد اطراف وزارت کشور ( برای اولین بار در انتخاباتی که من تاکنون دیده ام) پر از یگانهای ویژه بود, همه روزنامه ها مورد هجوم لباس شخصیها قرار گرفت, دفاتر احزاب بسته و تخریب شد, هر چند کسی هم از شورای مرکزی احزاب آزاد نمانده بود و همه یا در زندان و یا متواری بودند, حال اگر موسوی حزب داشت چه میشد؟!! کلمه سبز اگر می توانست بنویسد نمی نوشت؟ اگر فشار نیروهای لباس شخصی در چاپخانه ها و هیئت های تحریریه نبود کسی برای خبر رسانی دنبال رسانه مجازی می رفت؟ شما کلا در کجا زندگی می کنید که از کسی که او را به خاطر اعتراض به نتیجه انتخابات سران فتنه می خوانند انتظار تشکیل حزب دارید؟
قوچانی ستون پس از انتخابات نوشته خود را هم دقیقا مثل کیهان و صدا و سیما آغاز می کند: " هنگامی که موسوی قبل از اتمام کامل رای گیری و آغاز شمارش آرا خود را برنده انتخابات معرفی کرد..." یاللعجب! پس فتنه از اینجا شروع شد, نه از تقلب در انتخابات, نه از حمله به ستادهای موسوی, نه از قطع پیام کوتاه در کشور, نه از قطع تلفنهای ستادهای موسوی, نه از تخلفت گسترده در پخش پولهای دولتی در روستاها و نه از کودتای انتخاباتی.
سپس قوچانی می گوید از میان راههای موجود موسوی می بایست با پشتوانه جمعیت راهپیمایی 25 خرداد به گفت و گو با نظام می پرداخت و باید نظام سیاسی را به عنوان قاضی قانونی می پذیرفت و در پاسخ یه این مطلب که نظام قابل مذاکره نبود هم می گوید " پاسخ روشن است. در هفته اول بعد از انتخابت تا زمانی که کار به آتش زدن سطلهای زباله و اموال عمومی نکشید فضای غالب مدارا بود"!! آقای قوچانی, شما اگر ندیده اید و نشنیده اید بگویم تا بدانید که دستگیریها از شنبه 23 خرداد شروع شد , حمله لباس شخصیها و یگان ویژه در روزهای 23 و 24 خرداد هم به معترضین به خشن ترین شکل ممکن جریان داشت, در همان 25 خرداد عده ای از جمله شهید سهراب اعرابی با گلوله کشته شدند. البته پس از 30 خرداد لشکر کشی حکومت عملا مرکز تهران را به منطقه جنگی تبدیل کرد و شکل دیگری از خشونت را به نمایش گذاشت و به قول شما تازه از مدارا به در آمد! نکند شما هم اعتراضات به نتیجه انتخابات را اغتشاشگری می خوانید؟ یا بازهم میخواهید در اعتراض به تقلب در انتخابت مانند 4 سال پیش آقایان به یک نامه بسنده کنند یا به خدا پناه ببرند و برای حفظ نظام از حق مردم بگذرند؟
سخن به درازا کشید. سخن اصلی اینست که چنین استدلالاتی پر از ایراد است, حتی اگر از زبان شیوای محمد قوچانی بیان شود, قوچانی اگر واقعا اینگونه فکر می کند که یا بسیار خوشبین است (بیش از اندازه) و یا شناخت درستی از علم سیاست که درباره آن می نویسد ندارد. اگر هم سخنانش سخنان بازجویانش است که باید گفت راههای بهتری هم برای فعالیت در فضای سانسور هست, همانطور که دیگران انجام می دهند.

Monday, June 14, 2010

پدر مادر ما باز هم متهمیم

بیانیه تحلیلی و زیبای مصطفی تاجزاده به انتظار چندین ساله من برای نقد اصلاح طلبان از گذشته شون پایان داد. حتما این مطلب رو با عنوان این پست تو جرس و امروز و کلمه بخونین. من فکر می کنم به مدد این بیانیه خیلی راحتتر میشه از رهبران جنبش سبز در برابر کسانی که نسخه های تندتری برای آینده جنبش تجویز می کنن دفاع کرد. به نظرم این بیانیه تاریخی و بی مانندیه و نشون میده چرا اینقدر فشار و انفرادی بر مصطفی تاجزاده دوست داشتنی زیاد بود

Saturday, June 5, 2010

حسن آقا

من احساس می کنم ذهن خیلی از چپی های اول انقلاب از اصلاح طلبان گرفته تا اعضای بیت امام هنوز تقسیم بندی خودی و غیر خودی دارد. هنوز گمان می کنند تمامیت خواهان بی رحم امروز از اهالی قبلی نظامند و از سوی دیگر نباید به خیل مخالفان خارج نشین نظام پیوست. به همین دلیل روزهایی مثل دیروز که آن برخوردها با امثال حسن آقای خمینی می شود کمی هم مرا امیدوار می کند که شاید آقایان تکانی به خود و تفکرات فسیل شده شان بدهند

Thursday, May 27, 2010

چگونه میتوان سکولار نبود

با دیدن نام محمد قوچانی بالای سرمقاله آخرین شماره مهرنامه با تیتر " چرا نباید لائیک بود" خوشحال شدم و سریع به خوندن کردم و امیدوار بودم که بعد از مدتی یه مطلب به درد بخور تو نشریات داخلی ( و نه فضای مجازی) گیرم اومده. اما هر چی جلوتر رفتم بیشتر تعجب کردم. البته من خیلی تو مباحث روشنفکری و حتی تاریخی مطلع نیستم, اما از ملغمه ای که قوچانی درست کرده بود هم داشتم شاخ در می آوردم. آسمون و ریسمون به هم بافته شده بود که آخرش یه توهین حسابی به همه روشنفکران و اهالی اندیشه تو تاریخ ایران بشه, از بازرگان و شریعتی و سروش گرفته تا روشنفکران عهد مشروطه و ...! با خودم گفتم تو که سوادت نمیرسه, خیلی قضاوت نکن, ولی خداییش دو سه روزی حالم خوش نبود و یه حس بدی از این مقاله ته ذهنم باقی موند و کلا سر حال نبودم. تا اینکه تو سایت جرس مطلبی رو با تیتر " چگونه میتوان سکولار نبود " با امضای مراد ثقفی خوندم. باز هم تاکید می کنم که من تو این مباحث خیلی کارشناس نیستم, اما اعتراف می کنم با خوندن این مطلب یه جورایی خنک شدم. شاید با همه مطالبش هم موافق نباشم , ولی وافعا از بعضی خطاباش به قوچانی کیف کردم. بهترین جمله ای هم که تو ذهنم مونده اینه که: اگه تو این شرایط نمیتونی بنویسی خب ننویس! اگه مهر نامه می خونین حتما این مطلب رو هم بخونین.

Saturday, May 22, 2010

دوم خرداد

امروز دوم خرداد است. شناسنامه نسل من. امروز ما به خودمان گفتیم که هستیم. امروز دوم خرداد است. آغاز جنبش نسل من . امروز تولد ماست به عنوان جوانان امروز ایران. تولدمان مبارک

Monday, May 17, 2010

استاد

بی بی سی فارسی این روزها شده نمایشگاه فرهنگ و جامعه ایرانی. ناراحتیم از این که چرا باید هنر و فرهنگ ایرانی رو فقط تو شبکه بی بی سی ببینیم و خوشحال از اینکه لااقل همین شبکه الان هست که به وجود اساتیدی چون استاد شجریان به خودمون ببالیم. آخرین شاهکار بی بی سی مستند زیبای صادق صبا بود درباره این استاد آواز ایرانی که هر بیننده ای رو مبهوت خودش میکرد. خوشحالم از اینکه ملت ما چنین بزرگانی داره. این جمله استاد هیچوقت از ذهنم نخواهد رفت که :
این آدم مردم رو خس و خاشاک خوند و گفت ما مثل سیلیم. من هم گفتم خوب, من هم میشم صدای این خس و خاشاک. همین خس و خاشاک اگه طوفان بشن چشم آدم رو کور میکنن

Friday, May 7, 2010

پاسخ به نیک آهنگ کوثر

آقای کوثر عزیز. ممنونم از پاسخ شما. من در کلیات این سخن که نباید کار رسانه ای را با فعالیت سیاسی اشتباه گرفت موافقم. و موافقم که کار رسانه نه انقلاب است و نه تعویض دولت. بحث بر سر مصداقهاست. من میگویم تعداد زیادی از روزنامه ها و روزنا مه نگاران عصر اصلاحات در این محدوده ای که شما گفته اید نمی گنجند. اینان نه کار سیاسی کردند و نه انقلاب. هدف اطلاع رسانی شفاف بود و حفظ بی طرفی. حال اگر گردش آزاد اطلاعات همیشه به ضرر یک گروه تمام میشود مشکل از همان تفکر است , نه از حریفی که هوادار گردش آزاد اطلاعات است. دقت کنید که منظور ما روزنامه هایی چون جامعه, توس, شرق و .. است

Tuesday, May 4, 2010

نیک آهنگ کوثر

نیک آهنگ کوثر از روزی که از ایران رفته روز به روز از یه روزنامه نگار هنرمند دورتر شده و به یه فعال سیاسی غر غروی خارج نشین تبدیل شده. تو این مدتی که تو روز آنلاین هم می کشه خیلی کم پیش اومده که من با دیدن یکی از کاریکاتوراش یه لبخندی بزنم و از هنرش لذت ببرم. انگار فضای سانسور رسانه ای ایران تونسته بود این کاریکاتوریست رو با ذوق نگه داره, اما فضای آزاد اونور آب باعث شده تندترین حرفهای روز رو به شکل کارتونی بکشه و پیچیدگی و ظرافت هنر رو کاملا از یاد ببره. بر عکس نیک آهنگ, هر کاریکاتوری که از مانا نیستانی میبینم هنوز کاملا سرشار از هنر و زیباییه. مانا میدونه که کاریکاتوریست و روزنامه نگار قرار نیست فریاد بزنه, قرار نیست شعار بده, قرار نیست فحش بده و ... . دیشب که در سالروز آزادی مطبوعات برنامه 60 دقیقه بی بی سی بعد از مسعود بهنود و ابراهیم نبوی با نیک آهنگ کوثر تماس گرفته شد تعجب کردم. چون اصولا رده کارشناسان بی بی سی بالاتر از این حرفهاست. خیلی طولی نکشید که حدسم درست از آب در اومد و نیک آهنگ حرفهایی زد که حتی جمال موسوی ( مجری برنامه ) هم نتونست یه این راحتیها از کنارش بگذره. خلاصه حرفها این بود که پس از دوم خرداد روز نامه نگاران عملا پیاده نظام یه بخش از قدرت , بولتن نویس یه حزب, سربازان بخش ضعیفتر حکومت و قلم به دست عده ای سودجو شدند که این سوئ استفاده احزاب از این روزنامه نگاران نتیجه ای جز این چه میبینیم نداشت. در نتیجه طبیعیه که بخش قدرتمند تر حکومت برای برخورد با حریف به سراغ ضعیفترین گروه حریف میره که همون اهالی مطبوعاتن. حتی در پاسخ به سوال بجای جمال که پرسید :" پس به نظر شما باید به حکومت حق داد که با روزنامه نگاران این برخوردها رو انجام داده و باید از سازمانهای بین المللی که ایران رو در لیست بزرگترین دشمنان مطبوعات قرار دادند انتقاد کرد که خوب شرایط ایران رو درک نکردن! " پاسخ داد:" از موضوع خارج نشیم. در این که حکومت دشمن مطبوعاته شکی نیست اما طرف مقابل هم آش دهن سوزی نیست که سابقشون این موضوع رو نشون میده!!" بدتر از همه این که این روزنامه نگار روزنامه های دوره خاتمی از روزناه های اون دوره با نام روزنامه های زنجیره ای یاد کرد و کار کردن تو اون روزنامه ها رو مصداق بولتن نویسی دونست. در پاسخ به این نوع نگاه فقط کافیه به چند مطلب اشاره کرد: اولا این که اگه منظور ما از روزنامه های پس از دوم خرداد مشارکت و اقباله شاید بشه بخشی از حرفهای شما رو پذیرفت . ولی واقعا درباره روزنامه های جامعه, نشاط, شرق, شهروند امروز و بقیه هم این حرفها صدق میکنه؟ یا درباره نشریات وزینی مثل پیام امروز و ایران فردا چطور؟ آیا روزنامه نگارانی مثل مسعود بهنود, شمس الواعظین, محمد قوچانی و خیلیهای دیگه که همه سابقه زندان رفتن هم دارن بولتن نویسن؟! اصلا اینها برای کدوم بخش قدرت قلم میزنن که همیشه تو سری خورن؟! سابقه اصلاح طلبان تو مبارزه با مطبوعات رو ذکر کردی, اگه منظور دهه 60 شمسیه که واقعا خسته نباشی با این نبش قبر, اونهم تو دوره ای که همه دنبال اینن که در برابر گروه تمامیت خواه حاکم متحد باشن شما از ملی مذهبیها هم شاکی تر شدی! اگه هم دهه های بعد رو میگی که همه از خاتمی شاکین که چرا شکایتش از روزنامه های دروغ پردازی مثل کیهان پس گرفت, کی اصلاح طلبان پس از دوم خرداد با روزنامه و گردش آزاد اطلاعات مقابله کردن؟! آقای عصبانی؛ کاملا مشخصه که چقدر از اصلاح طلبان شاکی هستی, حالا یا انتقادهای کلی که از عملکردشون داری ( که کاملا هم درسته ) یا به خاطر سکوتشون در برابر زندان رفتن و هزینه دادن امثال شما. اما امروز نه اصلاح طلبی باقی مونده و نه اصلاح طلبان صاحبان جنبش سبز مردم ایرانن. امروز قاطبه مردم ایران از تمامیت خواهان شاکی هستن و با رهبری رهبران با شعوری که حتی با شکستن خطوط قرمز دهه 60 خودشون دنبال افزودن بر تعداد سبز اندیشان ایرانن, میخوان کشورشون رو نجات بدن. ا.نوقت شما میخوای همون 4 تا فعال سیاسی اصلاح طلب به درد بخور ( البته پر اشتباه ) رو هم از اردوی خودی برونی؟ شما هم خودی و غیر خودی تعریف می کنی؟!

Monday, April 19, 2010

توقیف بهار

اگه مشکل روزنامه ها منم همینجا رسما اعلام می کنم بنده دیگه روزنامه نمی خونم , این بیچاره ها رو از نون خوردن نندازین! روزنامه بهار هم توقیف شذ به سلامتی. البته من دیگه آبدیده شدم و اون حالتی که بعد از بستن مشارکت و صبح امروز و شرق و شهروند امروز و اعتماد و اعتماد ملی و کلمه سبز و ... داشتم دیگه ندارم. خبرها میرسه بالاخره.

Wednesday, April 14, 2010

انیشتین

به وقتش از مردم خواهش می کنم یک مقداری از تهران بیرون بروند .
من با این جمله که دو تا بچه کافیه مخالفم .
من با محاسباتی که انجام داده ام فکر می کنم حداقل حدود پنج میلیون نفر باید از تهران بروند که اگر اتفاقی افتاد بتوان آن را جمع کرد .
هر چثدر ما در این زمینه جلو برویم و تعداد بیشتری از تهران بروند , برنده تر هستیم.
این گروه احمقی که امروز در دنیا سر کار هستند مثل آدمای احمق و عقب افتاده هستند.
همه این جملات را در همین 2 روز اخیر رییس دولت بعد از نهم فرموده اند.
تنها چیزی که به ذهن من میرسد شعر نیما دهقانی در همایش موج سوم است که گفت:
میگه ارزانی بی سابقه است این انیشتینه ! خدایا نابغه است این

Thursday, April 8, 2010

تابلو

متن تابلویی که تو فواصل یک کیلومتری هم تو اتوبان تازه افتتاح شده قزوین رشت نصب شده :
دستاوردی دیگر از خدمتگزاران نظام مقدس
جمهوری اسلامی ایران, در دولت دهم
همزمان با فرا رسیدن, بهار طبیعت
بهره برداری از پروژه آزاد راه
قزوین – رشت
را به ملت شریف ایران
بویژه مردم ولایتمدار گیلان
تبریک عرض می نماییم.
من چند تا سوال در این باره دارم که لازمه مطرح کنم:
اول: کلا مفهوم این جمله چیه؟ یعنی از نظر دستور زبان فارسی این جمله یعنی چی؟
دوم: هیچ بنی بشری تو اون روابط عمومی محترم نبوده که قبل از اینکه صذ تا صد تا بنر رنگی چاپ کنن یه بار این جمله و لااقل جای ویرگولاش رو بخونه و چک کنه؟
سوم: این نسبت دادن بزرگراه به دولت بعد از نهم و مخصوصا نابغه قرن وزیر راه دکتر بهبهانی هم منو کشته. خود من لا اقل از 5 سال پیش تو بخشهایی از این اتوبان می رفتم و میومدم. از کیفیت آسفالتش میشه فهمید که چند سال از ساختش میگذره.
چهار: درسته که روبان افتتاح رو حضرات بریدن ولی من موندم اتوبانی که نه پمپ بنزین داره , نه علائم درست و حسابی و نه چراغ و ... و تازه وسطش باید از اتوبان خارج شین و از وسط دو تا شهر عبور کنین و درباره برگردین تو اتوبان , افتتاحش عجب افتخاری داره جدا. آدم یاد راه آهن معروف میافته.
پنج: ارتباط افتتاح اتوبان به ولایتمدار بودن مردم منطقه را با ذکر مثال و رسم نمودار و ... ( 3 نمر)ه

Saturday, March 20, 2010

سال صبر و استقامت

گر تو سبزی سبزم
گر تو شادی شادم
وطنم ایرانم
عید آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم
سال صبر و استقامت مبارک

Monday, March 1, 2010

توقیف

اعتماد و ایراندوخت هم توقیف شدن. حالا دوست دارم قیافه این دوستان مثلا میانه رو و معتدل رو ببینم که میگن نباید تند روی کرد و از این حرفا. آخه وقتی اعتماد هم تحمل نمیشه دیگه چه امیدی میشه به همچین حریفی داشت؟ لابد آقای خاتمی فردا می فرمایند: حکومت نباید روزنامه ها را ببندد و این کار بد است

Monday, February 22, 2010

نه غربی, بلکه شرقی

نه شرقی, نه غربی, جمهوری اسلامی
این شعار محوری ترین شعار دهه اول انقلاب ایران در دوره حیات بنیانگذار این نظام بود. در دوره ای که جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم می شد و هر کشوری خود را نزدیکتر به یکی از این دو قطب می دانست ایران همواره خود را قطب سوم می خواند و حتی در تدریس کتب درسی برای ما نوجوانان در کتب دوره راهنمایی , اقتصاد را به سه شیوه کمونیستی, سرمایه داری و اسلامی طبقه بندی میکرد. من به عنوان یک نوجوان هیچگاه پاسخ این پرسش را نفهمیدم که تعریف ما به عنوان قطب سوم چیست؟ در واقع همه این شعارها و تعاریف جز تاکید بر متفاوت بودن تعریف دیگری نداشت. به نظر می آمد که خود نویسندگان هم به درسنتی نمی دانند چه هستند و قرار است این قطب سوم چه خصوصیانتی داشته باشد
امروز اما پس از گذشت سه دهه همه چیز متفاوت است. امروز حتی در شعار هم ما قطب سوم نیستیم. . با نگاهی به برنامه های صدا و سیمای حکومتی ایران کشور را رسما از اقمار روسیه میبینید. کافیست نگاهی به برنامه های کارشناسی شبکه خبر درباره پیروزی هواداران روسیه در انتخابات اوکراین و ذوق زدگی ایران در این باره بیاندازید تا ماجرا آشکارتر شود. با وجود همه شعارهای پس از انتخابات و واضح بودن جانبداری چین و روسیه از حکومت ایران , هیچگاه چنین آشکار ایران به اصطلاح روسی نشده بود. به عنوان مثال در بخشی از این گزارش یانکوویچ کاندیدای پیروز اوکراین را کاندیدای ملی گرایان و حریف را کاندیدای غربگرا خواند. این در حالی است که همه میدانند یانکوویچ رسما هوادار روسیه است و این موضوع را مخفی هم نمیکند. نکته جالب اینجاست که دلیل اصلی بحران اقتصادی اوکراین در دوره غربگرایان قطع صادرات گاز روسیه به اوکراین بوده و دلیل انقلاب نارنجی اوکراین هم تقلب گسترده هواداران روسیه در انتخابات دوره پیش بوده است. در این برنامه گزارشی از وضعیت کشورهای اقماری شوروی پس از فروپاشی این کشور ارائه شد که به نظر من اگر خود پوتین می خواست گزارشی بنویسد چندان تفاوتی با این گزارش نداشت. این برنامه روسیه را کشوری مظلوم می خواند که در برابر توسعه طلبی آمریکا ایستادگی کرده و پس از روی کار آمدن پوتین توانسته با قدرت در برابر غرب مقاومت کند.
یادم نمیرود که هواداران دولت کنونی توافق دولت اصلاحات با غرب را بر سر برنامه هسته ای ایران به عهد نامه ترکمنچای تشبیه کردن, غافل از اینکه این عهد نامه ننگین را همین روسها بر ما تحمیل کردند. کاش این جماعت یا کمی تاریخ می خواندند یا کمی دلشان برای این مملکت می سوخت.

Saturday, February 20, 2010

درشهر خبری هست؟ نیست

روزی سه بار راس ساعت مقرر از فیلتر های سخت گیر حکومت فخیمه رد میشی تا ببینی آیا در شهر خبری هست؟..... نیست. ومن منتظرم. منتظر چی؟ نمیدونم

Sunday, February 7, 2010

سیاست زدگی

نمیتونم با این دسته آدما ارتباط برقرار کنم. آدمایی مثل مهمونی امشب که درباره مسائل روزمره زندگیشون صحبت می کنن و از افزایش قیمت فلان و بهمان و تورهای نوروزی و شوخیهای بامزه و بی مزه حرف میزنن و بعد از 2 ساعت هنوز کسی نگفته که هفته آینده 22 بهمنه و شیخ اصلاحات امروز بیانیه داده و میر حسین هم همه رو دعوت کرده و ...! فضای شدیدا سیاست زده جامعه ایرانی اجازه خودنمایی به بقیه علایق و مسائل زندگی رو نمیده. اصلا حوصله ای برام نمونده که درباره فوتبال و فیلم و .. وقت بذارم یا صحبت کنم. دوستانی دارم که با اینکه مواضعشون مثل منه دارن زندگی شون رو مثل روزهای قبل از انتخابات ادامه میدن و در کنارش اخبار رو هم دنبال میکنن. برای من اما شرایط خیلی فرق می کنه, من همیشه روزنامه می خوندم اما امروز همه علایقم خلاصه شده به خوندن و خوندن . روزنامه, اینترنت و البته ایران دخت. انگار هر لحظه منتظر یه اتفاقم. اصلا نمیتونم با آدمایی که با شرایط سیاسی جامعه مثل یکی از تفریحات زندگیشون برخورد میکنن هم کلام بشم. متاسفانه میبینم کسانی رو هنوز دارن میگن نباید همه چیز رو سیاسی دید و باید برای خدمت به ایران هر کسی کار خودشو بکنه و مشکل ما ایرانیها سیاست زدگیه و ...! از دست چنین آدمایی پناه میبرم به تنهایی و اینترنت و روزنامه و بی اختیار روابطم محدود شده به آدمایی که مثل من هر چند ساعت یه سری به بالاترین میزنن تا اخبار رو دنبال کنن. نمیدونم این فضا قراره تا کی ادامه داشته باشه و به کجا ختم بشه. ولی حالا حالاها من یکی حوصله تفریح و زندگی معمولی رو اصلا ندارم

Tuesday, January 26, 2010

بازی کیهانیان

با خواندن سخنان کروبی اصلا فکر نمی کردم چنین جنجالی به پا بشه. باورم نمیشد که هنوز ساده اندیشانی باشن که اسیر بازی کیهانیان و فالس نیوز بشن. اما میبینم که خیلیا دارن یکی از شجاعترین سرمایه های جنبش سبز رو با یه بازی مسخره از دست میدن. خوشحالم که مسعود بهنود عزیز این روزها سریع مطلب مینویسه و با این بیا شیوا نیازی نیست که من حرف دیگه ای بزنم. بخونین

شما پیروزید، عربده شان از ترس است

ما عاشقان فوتبال بودیم فرقی نداشت که هوشنگ ابتهاج شاعر بزرگ بود یا داوود رشیدی هنرمند نامدار، وقتی هم می رفتیم امجدیه سی چهل نفر بودیم و زنده یاد محمد بوقی شعارها را می آورد و به تصویب می رساند و جایمان هم مشخص بود سمت چپ جایگاه. اما دوستان نزدیکی داشتیم که از این عشق ما به ضربه های سر همایون بهزادی و پاهای طلائی شیری و بازی به هم ریزی حسین کلانی هیچ نمی دانستند، از قدرت پای قلیچ خبر نداشتند. از شادی ما شاد می شدند اما دل به آن نمی دادند و مشغول کار خود بودند.

مهندس فیروز اسفندیاری آرشیتکت سرشناس از جمله اینان بود که از راز دلبستگی ما به فوتبال سر نمی آورد اما ناگزیر بود فریادهای ما را بشنود و داد و قال های ما را تحمل کند. تا سرانجام او هم به جمع پیوست و به جمع تماشاگران مسابقات [البته از طریق تلویزیون] اضافه شد. منتها وقت تماشای بازی یک سئوال همیشگی وجود داشت و هرگز پاسخی برای آن یافته نشد. هر وقت که یک بازیکن توپی به عقب می فرستاد، برای دفاع خودی و یا حتی دروازه بان خودی، مهندس فریاد می زد این چرا حواسش نیست باید توپ را به طرف دیگر شوت کند. ما لب می گزیدیم و گاهگاه توضیح می دادیم که هم مربی می داند و هم بازیکن که دروازه کدام طرف است اما... مهندس فریاد می زند اما ندارد توپ را باید بیندازد به طرف دروازه حریف...

این هفته حرص می خوردیم و باز هفته بعد همین بساط بود. ما بالاخره هم نتوانستیم به مهندس برسانیم که گاهی تیم باید توپ را به عقب بفرستد، گاهی در عرض زمین بازی را وسعت دهد، همیشه به سمت هدف رفتن عاقلانه و میسر نیست.

چند سالی است خبر ندارم آیا مهندس اسفندیاری بالاخره موافقت کرده است با خط میانی تیم که گاهی توپ را به دفاع برسانند و گاهی بدهند به دروازه بان خودی یا هنوز فکر می کند الا و لله باید توپ رو به دروازه حریف شوت شود.

و این حکایت دوستان ماست که دیروز با انتشار خبر گفته های کروبی درباره دولت احمدی نژاد و مسوولیت هایش براشفته شدند که ای فغان ناموس جنبش سبز از دست رفت. برخی همان ها بودند که با بیانیه هفدهم مهندس موسوی [و تحلیل اولیه محسن رضائی] هم به همین فغان افتاده بودند. انگار تیم فوتبال جنبش سبز تعهد داده که هیچ گاه هیچ تدبیری به کار نیاورد، هیچ نقشه ای نداشته باشد.

سیاست دنیای پیچیده ای است، پیچیده تر از فوتبال و پیچیده تر از هر علم دیگری، از همین رو برخی ام العلومش گفته اند. در این دنیای پیچیده و پر از خدعه و توطئه نمی توان با دلی آسان گیر و بدون نقشه و هدف، بی استراتژی و تاکتیک حرکت کرد. در این دنیا برای همفکران چاره ای نیست جز آن که به مربی و اجزائی از مدیریت اعتماد کنند. این نظم بازی است. می باید از تماشاگران ثابت قدم تیم های بزرگی مانند منجستر یونایتد یا پرسپولیس بیاموزیم که گاه قصه دق می کنند اما حاضر نیستند بد مربی تیم شان و بد تیمشان گفته شود. البته لحظاتی هم هست که هواداران از مربی بر می گردند و در همه جای دنیا معمول چنین است که اول شعار می دهند، بعد یک پلاکاردی بلند می کنند. آن گاه مربی باید توضیح بدهد. البته همه این ها منوط به پیروزی است.

همصدا شدن با کیهان که با شادمانی خبر داده "کوچه بن بست بود دنده عقب گرفتند" شایسته سبز ها نیست. این ها تظاهرات کسانی است که بازی را به شما باخته اند. دستاوردهایتان را به این آسانی نفروشید. و حالا که چنین شد بگذارید یک لمحه ای برایتان از خرمی بهار بگویم.

با همه گروگان ها که در زندان دارید. با داغی که از کشته شدن ندا و سهراب و محسن و بچه ها در دل هاست، با همه ظاهر خشن و پیروزمند که می گیرند، با صد و چهل سال حبسی که روی کاغذ به گروه اهل صلاح و قلم دادند، عدالت را به سخره گرفتند، با آن که بسیاری از سران و پشتوانه ها را از خود رنجاندند، با وجود آن دلهره که در دلمان افتاد که مبادا شما سبزها را هم مانند خود به خشونت کشانده باشند اما در مقابل پایداری نمانیده ها و منتخبانتان کم آوردند. به هزار روایت شکست خورده اند. شکست خورده اند چون نگاه کنید هیچ لبخندی به رویشان زده نمی شود. شکست خورده اند چون شب ها راحت نمی خوابند. به میهمانی نمی روند، با وحشت همخانه شده اند، به جشنواره غمزده فجر نگاه کنید که هرگز چنین وضعیتی نداشته، نگاه کنید که دستگاه پوپولیستی که مغرور به حضور میلیونی مردم در سفرهای استانی بود جرات خارج شدن از مجموعه پاستور را ندارد. آن از هنر، از اقتصاد، از روابطشان به روحانیت یکی نوری همدانی دارند، نگاه کنید به وضعیت ورزش و فرار ورزشکاران. توجه کنید که در خانواده سران حتی سران جناح راست چه می گذرد. افتخارشان این بود که دنیا از ما همکاری خواسته اما امروز به جائی جز گویان و سرزمین های دیکتاتور زده گذرشان نیست. حتی خودشان هم به بلوف هایشان باور ندارند، پای صحبت عقلایشان بنشیند می خندند. همان رحیم مشائی که چون استخوانی در گلوی دستگاه احمدی نژاد مانده تنها کسی است که رسم مردمداری می داند و با چه بذل و بخشش و کوششی توانسته دو یا سه هنرمند را ملاقات کند یا به پاستور بکشاند. به ماتمسرای فرهنگستان ها نگاه کنید، به حرف های ضد و نقیض و درهمشان. طنز را از همین رو تعطیل کرده اند. باری تنها و تنها سرمایه اش همان است که آقای کروبی گفت [حکم تنفیذ رهبر]

گوش کنید به متلک های نهان در گفته های صفارهرندی و غلامحسین الهام. بشنوید اشارات صف کسانی که توسط احمدی نژاد با نهایت بی احترامی رانده شدند [لاریجانی، دانش جعفری، فرهاد رهبر، پورمحمدی، اژه ای، حتی دکتر لنکرانی] و عنایت داشته باشید که این ها به عدد بیش از این ها هستند و بی شمارند اما یا به احترام رهبر و یا از بغض اصلاح طلبان خود را هوادار دولت نشان می دهند. در نهان اگر مهندس موسوی و مهدی کروبی از صحنه کنار بروند و یا فرضا وضعیت موجود را پذیرفته بگیرند، این دولت کیست که نداند سه ماه ماندنی نیست.

در چنین شرایطی اگر کسی مانند مهدی کروبی توپ را به دفاع خودی داد تا آرایش تیم را مطابق شرایط روز کند تعجبی نباید داشت. نمی دانم چرا برخی برای تحلیل و برای نقد و برای خشم گرفتن و راندن این همه عجله دارند. اینک این صدای از قلعه شادمانان است. روزی که روزش شد نام تک تک عزیزان جوان را که جان در این راه دادند بزرگ می داریم. ما وفاداریم. مقتدایمان دکتر مصدق وقتی سرطان تنشان را گرفته بود و دربار مرحمت کرد و اجازه خروج از کشور داد، وقتی دکتر غلامحسین خان پسرش بر بالین او رفت و مژده داد که بیمارستانی در سویس رزرو شده "نزدیک همان آسایشگاه که دخترتان خدیجه در سکوت سال هاست چشم انتظارتان است" این را هم گفت که مصدق را به رفتن و معالجه و خلاص شدن از درد سرطان تشویق کرده باشد، اما فریاد پدر شنید که گفت "مگر غلام ساواکی شده ای، من می خواهم همین جا کنار شهیدان سی تیر دفن شوم. این ها آرزو دارند من خارج باشم و خارج بمیرم. این آرزو را به دلشان می گذارم آن گذرنامه را پاره کن."

روزی نه دیر و نه دور، گذرنامه هایمان را پاره خواهیم کرد. نشان خواهیم داد که خشونت را از آنان نگرفتیم اما مهربانی را به آنان آموختیم. شرمسارشان خواهیم کرد و لذت انصاف و بخشایش را به آن ها خواهیم چشاند. آن روز داغ خشم و کین را بر دلشان خواهیم گذاشت. بدخواهان را هم مطابق حقوق انسانی و به رای قاضی نه به رای کور خیابانی کیفر خواهیم داد. عشق خواهیم فروخت سر هر کوچه، گلدانی خواهیم کاشت. یاوه گویان و قلم به مزدان را شرمسار آدمی خود خواهیم کرد. گوش کنید به صدای بانوی سبز. صدای آسمانی عدل و آزادی را بشنوید.

Monday, January 25, 2010

تراکتور

جای تاسفه که همه تعصب و مردانگی و غیرت آذربایجان ایران که زمانی سرزمین ستارخان و مطلع مشروطه بوده امروز خلاصه شده در تیم فوتبال تراکتور سازی, اونهم در زمانه ای که همه بیش از همیشه از مردم تبریز و آذربایجان انتظار همراهی دارن. و البته خوش به حال حکومتی که مردمش چنین دغدغه هایی داشته باشن

Saturday, January 16, 2010

رو به فردا

این روزها برنامه رو به فردای تلویزیون جنجالی ترین موضوع روزه و روز به روز هم مهمانان مخالفتری به برنامه میان. شنیدن انتقادهایی که تو همین دو برنامه اخیر از زبان کواکبیان و اطاعت مطرح شده سالهاست که آرزوی همه ماست. انتقدهایی که هر چند خیلی هم حداکثری نیست اما شنیدنش تو تلویزیون سالهاست که غیر ممکنه! این برنامه جدا تونسته تو زمان پخش از اقبال مردم به ماهواره جلوگیری کنه و بتونه همه نوع مخاطب رو به خودش جلب کنه. درباره دلیل پخش همچین برنامه ای و تغییر رویه صدا و سیما میشه برداشتهای متنوعی داشت و همچنین درباره اثرات برنامه هم میشه چند نوع پیش بینی کرد . اما به نظر میاد که هدف صدا و سیما از پخش این برنامه از دو حال خارج نیست. اول اینکه حکومت به این نتیجه رسیده که نارضایتی عمومی و اعتراضات به جایی رسیده که دیگه صلاح نیست نادیده گرفته بشه و در نتیجه احساس خطر کرده و میخواد به این شکل فضا رو از خیابونها و اینترنت و ... که قابل کنترل نیست به میزهای مناظره که به هر حال میشه یه کاریش کرد منقل کنه. هدف دیگه هم میتونه این باشه که خشم و عصبیت هواداران جنبش سبز که هر از گاهی تو راهپیماییها خودشو نشون میده با شنیدن همین حداقلها از صدا و سیما فروکش می کنه و بحران تبدیل به نوعی انتقاد میده. این خودش میتونه یکی از مضرات چنین برنامه ای برای جنبش سبز باشه, هر چند میشه گفت که خیلی برای این کارا دیر شده. اما بطور کلی چنین برنامه ای دو فایده بزرگ برای سبز ها و کشور داره. در درجه اول این که یکی از بزرگترین دغدغه ها تو این روزها خبر رسانیه و تو این وانفسای رسانه ای برای این که چنین مباحثی از طبقه فرهیخته جامعه و ساکنان شهر های بزرگ به همه طبقات و مناطق کشور گسترش پیدا کنه چی بهتر از تلویزیون؟ خود من این روزها تعجب و شگفتی رو تو صورت خیلی از کسانی که تو شهرستانها زندگی می کنند دیدم. فایده دیگر اینکه همونطور که گفتم برنامه میتونه میزان خشونت رو کمتر بکنه و این دقیقا چیزیه که رهبران داخلی و خارجی جنبش از مردم میخوان. باید صبر کرد و دید این برنامه تا کی تحمل میشه و هدف اصلیش چیه!

Saturday, January 2, 2010

صبح جمعه که بیانیه موسوی رو درباره حوادث عاشورا خوندم لذت بردم و افتخار کردم که جنبش سبز چنین رهبری داره و این که میر حسین تو بیانیه اش تاکید دوباره ای رو انتخابات و دولت نامشروع دهم نکرده خیلی ذهن من رو به خودش مشغول نکرد.اما بعد از دیدن واکنشها و خوندن نظرات کسانی مثل محسن رضایی و حتی جعفر گلابی تو روزنامه اعتماد ماجرا داره کم کم عوض میشه!میبینم که جدا همه دارن تعبیر میکنن که کار درست رو موسوی کرد که بالاخره دولت دهم رو به رسمیت شناخت و میخواد یه منتقد داخل نظام باشه و ... من تا امروز که گمان می کردم موسوی از یک طرف ابعاد نارضایتی عمومی و از طرف دیگه حریف بی قید و بند خودشو شناخته و میدونه که نباید به هیچ شکلی خوش خیال بود. هنوز هم درباره موسوی خیلی خوشبینم و شدیدا امیدوارم این برداشتهای من در آوردی ناشی از قوه تخیل آقایان باشه و دلیل عدم تاکید میر حسین هم صرفا یا آرام کردن فضا و یا نشان دادن عدم قدرت طلبی و نه به رسمیت شناختن دولتی که خود میر حسین دهها بار تاکید کرده با تقلب سر کار اومده و عملا از مشروعیت ساقطه.زمان همه چیز رو مشخص خواهد کرد