این مطلب روز عاشورا نوشته شده, اما به دلیل اختلالات اینترنت امروز نوشته میشود!
اینجا عاشورا است و من کربلا گونه ای دیدم.
اینجا عاشوراست و تهران جولانگاه سپاه افسار گسیخته ای بود که بی محابا بر لشگریانی که سیاه پوش بودند میتاخت.
اینجا عاشوراست و ظهر عاشورا دیدم که پنج موجودی که خود را سیاه پوش حسین می خواندند پسرک سیاه پوشی که خود را لشگر حسین می خواند به قصد کشت میزدند.
اینجا عاشورا است و من دیدم که حکومتی که زنده بودن خود را به محرم و صفر میداند در ماهی که آن را محرم الحرام میخواند مردم خویش را ...
اینجا عاشوراست و من دیدم که به نام حسین به لشگر حسین می تازند.
اینجا عاشوراست و من شعله های آتش خیمه های کربلا را بر پل کالج تهران دیدم.
اینجا عاشوراست و من صدای ضجه زنان را از حنجره پیروان حسین شنیدم.
اینجا عاشوراست و من دلاوری پیروان حسین را که با دست خالی به مقابله با ارتشی مسلح میرفتند دیدم.
اینجا عاشوراست و من کوفیانی دیدم که در عزای هزار و چهارصد سال پیش در صف غذای نذری بودند و به چند صد متر پایینتر از خود کاری نداشتند.
اینجا عاشورا است و من کسانی دیدم که " در اوج ستم بر حسینی می گریستند که آزاد زیست."
اینجا عاشورا است و من عاشورا را دیدم.